نگاهی به روانشناسی اسلامی با توجه به اندیشه های امام خمینی
علاوه بر اینها نکات روانشناسی فراوان دیگری در آثار امام خمینی وجود دارند که لازم است مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرند تا بتوانند بعنوان مبانی روانشناسی اسلامی در نظر گرفته شوند و بنیان های نظری رویکرد جامعی را فراهم نمایند، به گونه ای که بر اساس این رویکرد بتوان علت بوجود آمدن و تداوم برخی از مشکلات روانی را تبیین نمود و روشهای جدیدی برای پیشگیری و درمان آنها ارائه کرد، روشهایی که میزان اثر بخشی آنها با روشهای رایج به طور تجربی مقایسه شود و آخر اینکه اگر اخلاص و قصد قربت نباشد این علوم فایده ای ندارد و هر قدمی که برای تحصیل علم برمی دارید، قدمی هم برای تقویت قوای روحانی و کسب مکارم اخلاق بردارید.
اسلام به نظر امام خمینی مکتبی است که برخلاف مکتب های غیر توحیدی، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است و بر جمیع مسلمانان واجب است این امانت الهی را با تمام توان حفظ کرده و در راه ایجاد مقتضیات بقای آن و دفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند (صحیفه امام، 1379، ج 21، ص 3 ـ 402). در روانشناسی اسلامی، باید بر اساس نگرشی که نسبت به انسان وجود دارد، الگو یا مدلی ساخته شود که بر اساس آن بتوان به ریشه یابی مشکلات روانی انسان امروز پرداخت و در نهایت بتواند منجر به ارائه راه حل های کاربردی برای چاره جویی مشکلات روانی شود و در تجربه نشان داده شود که میزان اثر بخشی آن در درمان مشکلات روانی در مقایسه با الگوهای رایج روانشناسی چقدر است.
چنین چیزی در غیر از رژیم های انبیاء مطرح نیست، آنها کاری ندارند به اینکه مردم الهی بشوند، کاری که به حکومتشان ضرر بزند نکنند، هر کار دیگری که می خواهند بکنند در حالی که انبیاء به شما کار دارند، همیشه و در همه جا، آنها می خواهند انسان را تربیت کنند که خلوت و جلوتش فرقی با هم نداشته باشد (صحیفه امام، 1379، ج 8، ص 16). 3ـ انسان هم از جهت سعادت و هم از جهت شقاوت، نامحدود است، تا آنجایی می تواند برسد که تمام صفاتش الهی شود یعنی نظر که می کند نظر الهی باشد، دستش را دراز می کند دست الهی باشد، دست، دست خدا باشد (سورۀ انفال، آیه 17)، در طرف نقص و شقاوت نامحدود است (صحیفه امام، 1379، ج 5، ص 368).
چیستی انسان شناسی
البته مراد از شناخت، شناخت سطحی، به این صورت که بداند وجود دارد و باید زندگی کند، نیست؛ چرا که حیوانات هم از چنین شناختی برخوردارند، بلکه مراد، شناخت عمیق نسبت به خود است، به این معنا که علاوه بر علم به هستی خود و لزوم زندگی انسانی، علم به خالق خود و کمال و سعادت و راه وصول به آن هم داشته باشد، و بداند زندگی بدون فضیلت و معرفت و خداشناسی ارزشی ندارد و باید زندگی او همیشه توأم با تعقل و تفکر و اندیشه باشد (امین زاده، 1372، 10) چرا که مَثَل انسان در این زندگی مثل بازرگانی است که با سرمایه خود داد و ستد میکند و فقط در صورتی میتواند به سود بالایی دست یابد که ارزش سرمایه و کالایی را که خرید و فروش میکند به خوبی بشناسد، و گرنه ممکن است در مدت زمان اندکی نه تنها سودی کسب نکند بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده و زیانکار گردد.
به عنوان مثال اگر ما منکر وجود سرشت مشترک بین انسانها شویم از آنجا که در این فرض، انسان یا حیوانی پیچیده خواهد بود که با توسعه علوم حیوانی میتوان به شناخت قوانین حاکم بر انسانها و رفتار و روابط آنها دست یافت و یا اینکه هر انسانی موجودی منحصر به فرد و با دنیایی متفاوت از انسانهای دیگر تلقی میشود که در این صورت، نمیتوان با بررسی یک نمونه یا نمونههایی از آن و کشف قوانین حاکم بر هر یک به قانونی عام و فراگیر نسبت به دیگر انسانها دست یافت و در نتیجه علوم انسانی به مفهوم رایج آن بیمعنی خواهد بود. پارهای از اشکالات در انسانشناسیهای تجربی و فلسفی و عرفانی باعث شده که بهترین راه برای شناخت انسان، روش دینی و وحیانی باشد، چراکه حقیقت انسان، همانند کتابی است که نیازمند شرح است و شارح این کتاب هم کسی جز مصنف آن یعنی پروردگار آفریننده آن نمیتواند باشد و خداوند سبحان هم حقیقت انسان را به وسیله انبیاء و اولیاء و فرشتگان خود شرح کرده است و با بیان این که آدمی از کجا آمده، به کجا میرود و در چه راهی گام برمیدارد، او را با خویشتن، با آفریدگار، با گذشته، حال و آیندهاش آشنا کرده است.
نگاهی به نظریه فرانکل در روانشناسی دین
وقتی که تلقی ما از دین امری است که از درون فرد (نه به معنای مورد نظر فروید و نه به معنای مورد نظر یونگ بلکه به معنای ناشی شدن از ناهشیار روحانی) سرچشمه گرفته و از اعماق ناهشیار تاسطح هشیار آمده است ، آنگاه فرد دیندار کسی است که از سر اختیار و گزینش و با آزادی تمام دین را میپذیرد و مقید به آداب آن میشود و چنین دینداری - بر خلاف دینداری بیرونی - نه تنها مرضی نیست و مخل زندگی آدمی نمیباشد بلکه آثار مثبت فراوانی هم بر جای میگذارد و گرچه فرانکل به دلیل ماکروتئوریسین بودن نتوانسته آثار و توابع چنین دینداری را به نحو تجربی نشان دهد ولی میتوان گفت کسانی که برای اثبات مرضی بودن دین و عارضی (تحمیلی) و غیر اصیل بودن آن دست به آزمایشهای تجربی زدهاند، ادعایشان صرفاً در حیطة دینداری بیرونی قابل بررسی از نظر اثبات صدق و کذب است.
اینکه در غالب زمینههایی که ایهام تناقض و تعارض میان علم و دین شده، مرور زمان ثابت کرده است که چنین تناقضی هرگز وجود خارجی و واقعی نداشته زیرا یا همگامی عملی آن دو به اثبات رسیده است، یا تفاوت اساسی و مبنایی در نگرش به یک مسئله خاص وجود داشته است که به طور کلی آن دو را در روش ونتیجه از هم متمایز میساخته و عدم توجه به این مهم، موجب مغالطه گشته و یا گاهی در بستر زمان روشن گردیده است که این دو سخن، دوروی یک سکهاند، پس هر دو یک چیز را (ولی از دو جهت) میگویند و هیچ تناقض یا تنافری در کار نیست.
از اساسیترین رنجهای آدمی، مرگ است زیرا در جریان زندگی همواره خود را در حال گذر میان دو عدم - گذشتهای که از دست رفته و آیندهای که هنوز نیامده است - حس میکند «و تنها چیزی که برایش وجود دارد «لحظة» زمان «حال» است»()و از سوی دیگر رنج و میرندگی و پریشانی، زندگی را دچار تنش و اضطراب میکند و آرامش را از انسان میگیرد، پس چگونه میتوان معنایی برای زندگی چیست؟ آیا میتوان علی رغم این گذرایی و این سختیها به زندگی معنایی واقعی بخشید؟ و برای مرگ و رنجهای اساسی که بشر با آنها دست به گریبان است توجیهی یافت؟.
تأثیر ارزشهای اخلاق در اقتصاد با تأکید بر نظریه شهید صدر
در آیات قرآن، کلمات «صلوه» و «زکات» – بهجز در سه مورد از آیات- در کنار هم آمدهاند، از جمله: آیات ۴٣، ٨٣، ١١٠، ١٧٧ و ٢٧٧ سورۀ بقره، آیۀ ١۶٢ سورۀ نساء، آیۀ ١٢ سورۀ مائده، آیۀ ١۵۶ سورۀ اعراف، آیات ۵، ١١، ١٨ و ١٧ سورۀ توبه، آیات ٣١ و ۵۵ سورۀ مریم، آیۀ ٧٣ سورۀ انبیاء، آیات ۴١ و ٧٨ سورۀ حج، آیۀ ۴ سورۀ مؤمنون، آیات ٣٧ و ۵۶ سورۀ نور، آیۀ ٣ سورۀ نحل، آیۀ ۴ سورۀ لقمان، آیۀ ٣٣ سورۀ احزاب، آیۀ ١٣ سورۀ مجادله، آیۀ ٢٠ سورۀ مزمل، آیۀ ۵ سورۀ بینه و آیۀ ٧ سورۀ ماعون، از کلمۀ «زکات» بهعنوان یک پدیدۀ اقتصادی و از کلمۀ «صلوه» بهعنوان یک فریضۀ دینی که استمرار ارزشهای اخلاقی در اندیشۀ انسان است، نام میبرد.
به بیانی دیگر، آیات خداوند در قرآن مجید به این وادی استدلال قدم نهاده است که اگر کوچکترین شک و شبههای در رد فرضیۀ «تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد» به اندیشۀ آدمی خطور کند یا پیشینۀ تاریخی و سخنانی از اندیشمندان و فیلسوفان در رد فرضیه وجود داشته یا ابراز شود، با بیان اینکه «ارزشهای اخلاقی باید در اقتصاد تأثیر داشته باشد» یا وظیفه و رسالت انسانی و حتّی هدف از خلقت انسان «تأثیردادن ارزشهای اخلاقی در اقتصاد است»، کلام آخر را در این مباحثه بیان مینماید:. در مکالمات روزمره، واژۀ «اقتصاد» بهمعنی اعتدال، میانهروی و تعادل در مسایل مالی و هزینه و دخل و خرج است، امّا در اصطلاح، یکی از رشتههای علوم اجتماعی است که در باب کیفیّت فعالیّت مربوط به دخل و خرج و چگونگی روابط مالی افراد جامعه با یکدیگر، و اصول و قوانینی که بر امور مذکور حکومت میکند، و وسایلی که باید در عمل با توجّه به مقتضیات زمان و مکان اتخاذ شود تا موجبـات سعادت و ترقـی جامعه و رفـاه و آسایش افراد آن تأمین گردد، بحث میکند.
شهید مطهری در کتاب «نظری به نظام اقتصادی اسلام»، اقتصاد را از اخلاق تفکیکناپذیر دانسته و پیوند اسلام با اقتصاد را به دو طریق میداند؛ یکی «پیوند مستقیم» که بهوسیلۀ مقرّرات اقتصادی دربارۀ مالکیت، مبادلات، مالیاتها، وقف، صدقه، مجازاتهای مالی و ارث است و دیگری «پیوند غیرمستقیم» که در آن اخلاق واسطه میشود؛ یعنی در این پیوند، اسـلام مردم را به اموری مثل: امانت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، منع خیانت و رشوه توجّه میهد. اقتصاددانان این کتاب را نمیخوانند و با کتاب دیگر او؛ یعنی، «پژوهشی در ماهیّت و علل ثروت ملل» که در سال ١٧٧۶ میلادی نوشته شد، ارتباط نمی دهند، امّا مهم این است که اسمیت استاد کرسی اخلاق در دانشگاه گلاسکو بود، هرچند که ادّعا شده نظریّۀ ضدّیت با اخلاقگرایی را در این جملهاش بیان کرده است: «از خیرخواهی قصاب، آبجوساز و نانوا نیسـت که ما به غـذای شام خود میرسیـم، بلـکه هرکـدام از آنها به فکـر نفع شخصی خویش بودهاند.
- ۰۰/۱۰/۱۳