تحقیق در مورد سقوط سامانیان|پی اُ
به گفته اکثر مورخین ، سامانیان از فرزندان بهرام چوبینه سردار معروف هرمز چهارم وخسرو پرویزند لیکن این انتساب هم مانند سایر نسبتهایی که در قرون سوم و چهارم هجری برای امرای ایران نقل می کرده اند محل تامل است به قول مشهور که به افسانه بیشتر نزدیک است تا به حقیقت ، سامان خداه جد امرای سامانی ابتدا به شغل ساربانی سر می کرده وپس از مدتی بر اثر همت بلند وبالا طلبی به این شغل سر فرود نیاورده ومانند یعقوب لیث به عیاری وراهزنی افتاده وپس از جمع یارانی چند بر شهر قدیم چاچ (شاش) در محل تاشکند حالیه مستولی شده و به امارت آنجا رسیده است. قیام حسن بن علی مرو رودی بر ضد سامانیان با قیام سایر مدعیان ایشان تفاوتی بزرگ داشت وآن اینکه حسین بن علی بر اثر تبلیغات دعات اسماعیلیه که در این تاریخ در ری و خراسان و ماوراءالنهر با جهدی تمام مردم را به این مذهب وتبعیت از خلفای فاطمی مصر می خواندند به مذهب اسماعیلی گرویده و از جمله مبلغین آن دعوت بود و در عداد شیعیان فاطمی در آمده و چون جمع کثیری از ایرانیان خراسان به آیین اسماعیلی اقبال نموده ، قیام حسن بن علی اهمیت خاصی پیدا کرد و صریحا بر ضد اساس حکومت سامانیان و خلفای عباسی بغداد مخدومین امرای سامانی بود.
اسماعیل مدتها از جانب برادر بزرگتر به عدل در بخارا حکومت می کرد و پیوسته در رعایت احترام نصر جاهد بود و تا آنکه رافع بن هرئمه چنانکه در تاریخ صفاریان گذشت در خراسان خروج نمود و در ایامی که بر نیشابور وخراسان شمالی مسلط بود به حکم مجاورت با اسماعیل طرح دوستی انداخت و صفای بین اثنین تا آنجا قوی شد که دوستی به اتحاد مبدل گردید و پیوسته ما بین دو جانب مراسلاتی رد و بدل می شد. پس از مرگ الیاس در 242 پسرش ابراهیم به سپاه سالاری اردوی طاهریان در خراسان رسید واو چنانکه پس از مرگ الیاس در 242 ابراهیم به سپاه سالاری اردوی طاهریان در خراسان رسید و او چنانکه در تاریخ یعقوب لیث صفاری دیدیم در 253 در پوشنگ هرات از امیر صفاری شکست خورد و به نیشابور گریخت از فرزندان اسدبن سامان خداه احمد هفت پسر داشت : نصر و یحیی و یعقوب و اسماعیل و اسحاق و اسد و حمید.
متن شناسی ادب فارسی
اما آیا اقامت چهار سالة امیر نصر در هرات (آن گونه که نظامی عروضی گفته است) و مطالب حاشیهای که پیرامون آن به وجود آمده و سرانجام نایرة آن به وسیلة رودکی فرو خوابانده شده، میتوانسته است، در شمار مطالب «زاید و ملال آور» شمرده شده و در ترجمه ابونصر القباوی حذف شده باشد؟ بعید مینماید!! فی الجمله، با توجه به این که مؤلّف روضات الجنّات اقامت امیر نصر در هرات را تنها (یک روز) گزارش کرده و از طرف دیگر، تاریخ گزیده متأخّرتر از تاریخ بخارای نرشخی است و مطالب نرشخی نیز در این خصوص أصحّ اقوال است (ودر آن هم هیچ اشارهای به هرات رفتن امیر نصر نشده است)، اگر نگوییم که وی هرگز در هرات نبوده است، دست کم این را میتوان گفت که قضیه حضور طولانی مدت امیر نصر در (هرات) که باعث ملالت ودلتنگی همراهان گشته و آنان را به استمداد از رودکی وا داشته باشد (آن گونه که نظامی عروضی گفته است)، مردود و منتفی است.
نگارندة این سطور را نظر بر این است که مولف روضات الجنّات (معین الدین اسفزاری) که اقامت امیر نصر در هرات را تنها (یک روز) گزارش کرده (و همین قول نیز مستند استاد فروزانفر قرار گرفته است)، کتاب خود را به سال 899 تألیف کرده (اسفزاری، 1338: دیباچه بخش یکم، ص ک) بین سال (899) و سال تألیف چهارمقاله (551 یا 552) قریب 350 سال فاصله است و با وجود این فاصلة زمانی طولانی، چگونه قول معین الدین اسفزاری میتواند مورد استناد قرار گیرد؟ شایان ذکر است که سعید نفیسی نیز بر همین عقیده است که امیر نصر تنها (یک روز) در هرات اقامت داشته (نفیسی، 1382: 384). و چنین است نظر بسیاری از تذکره نویسان قدیم و محقّقان معاصر، از جمله مدرس تبریزی (مدرّس تبریزی، 1374، 2/ 339)، یان ریپکا (ریپکا، 1354: 235)، یوگنی ادواردویچ برتلس (برتلس، 1374: 214) و زرّین کوب (زرّین کوب، 1372: 13) که ایشان در کتاب دیگری قول نظامی عروضی را مبالغه آمیز خوانده؛ ولی در نهایت شهر هرات را معرفی کردهاند (زرین کوب، 1368: 2/ 198)، یوسفی نیز ضمن اظهار تردید نسبت به داستانِ چهار مقاله، نهایةً همچون دیگران، شهر (هرات) را محل سرایش قصیده برشمردهاند (یوسفی، 1379: 19).
تاریخ ایران
اگرچه اسماعیل مردی بی آلایش و متدین بود و نسبت به علمای دین احترام فوق العاده داشت لیکن به علت تعصب تمام در مذهب تسنن در حقیقت چاکر صمیمی ودست نشاندۀ مطیع خلفای عباسی بودو به همین علت او و جانشینانش هیچ گاه آن احساسات ایران دوستی و استقلال خواهی که در صفاریان و دیالمه بود،* در آنها نبود بلکه برخلاف، به دستور خلفای عباسی با این گونه ایرانیان که زیر بار خلیفه نمی رفتند و با اختیار مذاهبی غیر از مذهب رسمی دربار بغداد قیام می کردند همه وقت درنبرد بودند و می کوشیدند تا ایشان را براندازند. اکثر آنها غلامان ترک بودند اما از سایر اقوام هم دربین آنها وجود داشت چنانکه فایق خاصه، ابوالحسن بن عبدالله از سراداران معروف عصر اصلش رومی (= یونانی) بود، معهذا اینکه بیشترینه افراد "گارد" و فرماندهان آنها ترک بودند مانع عمده یی درایجاد نظم و انضباط در "ثغر" ترکان بود که انقراض سامانیان هم تا حدی از همین معنی ناشی بود که در کشمکش با ترکان ایلک، با ترکان غزنه و با ترکان سپاه به همین ترکان می بایست تکیه نمایند و پیداست که بر چنین عناصر بیگانه یی تا چه حد می توان اتکا داشت!*.
- اینکه دعوتگران اسماعیلی در همین ایام عده یی از نزدیکان امیرنصر و خود او را به آیین خویش جلب کرده باشند و نصر هم به درخواست آنها خونبهای یک تن از رؤساشان را که در زندان بخارا مُرده بود به خلیفۀ فاطمی پرداخته باشد، افسانه یی مبالغه آمیز به نظر می رسد- اما اظهار تمایل او به اقوال دعوتگران شیعه ممکن است یک تدبیر سیاسی وی برای جلوگیری از توسعۀ قدرت و نفوذ فقها بوده باشد که در مقابل اصلاحات او یا گرایشی که به احیاء فرهنگ ایرانی داشت به مخالفت ایستاده بودند. احیاء فرهنگ ایرانی در عصر آنها چنان تأثیر عمیقی در سرزمین ماوارءالنهر باقی گذاشت که غلبه ایلک خانیان و رفت و آمد طوایف غز و مغول هم تا قرنها بعد موجب کاهش آن در بین عناصر مختلف نژادی آسیای میانه نشد و زبان دری- که در آنجا بعدها از جانب ترکان، زبان تاجیک خوانده شد- حتی در عهد تیمور و اخلاف او هم فرهنگ معروف به جغتایی را در نشر فرهنگ و دانش در قلمرو خویش داشت نام فرمانروایان آن هنوز در نزد تقریبا تمام اقوام آسیای میانه با سپاس و بزرگداشت یاد می شود.
- ۰۰/۱۱/۰۴